- ۱۲ جوزا ۱۳۹۸
طاهر بدخشی از نخستین سیاستمدارانِ ملیگرا بود که میخواست حاکمیت ملی را در دولتداری به صورتِ مدرن مطرح و عملی کند. زیرا آنگاه حاکمیت در سنتیترین شکل خود خانوادهگی و سلطنتی بود و در بامداراترین شکل خود قومی بود. ظاهرشاه را داوود خلع کرد و دولت جمهوری اعلام کرد؛ اما در رأس این دولت خود او (داوود) قرار گرفت. اینکه داوود در رأس این دولت قرار گرفت، بر اساس اعتبار خانوادهگی بود؛ داوود نیز عضو ارشد خانوادۀ سلطنتی بود.
بعد از کودتای یک عضو خانوادۀ سلطنتی (داوود) علیه عضو دیگر خانوادۀ سلطنتی (پادشاه)، بهگونهیی بحث مشروعیت قدرت سلطنتی – خانوادهگی زیر سوال رفت. بنابراین گروهی بر این شدند که بحث قدرت را فراتر از مناسبات خانوادهگی و سلطنتی مطرح کنند. این گروه، اعضای حزب دموکراتیک خلق بودند. علیه داوود کودتا کردند و به جمهوریت داوود پایان دادند و داوود را کشتند.
طاهر بدخشی نیز فعالیتِ سیاسیِ خویش را در روزگاری آغاز میکند که بحث مشروعیت پادشاهی و خانوادهگی در حاکمیت زیر سوال رفته است؛ بحث حاکمیت ملی و مردمی مطرح است. در اینکه بحث پادشاهی و خانوادهگی مشروعیت خود را از دست داده است، چگونه بتوان جای خالی این مشروعیت را پُر کرد؛ بین مخالفان نظام پادشاهی (اعضای حزب دموکراتیک خلق) ظاهراً این مطرح بوده که حاکمیت حق اعضای حزب، حق کارگر و حق مردم است. اما پشت صحنه، بحث طور دیگری بوده است.
معمولاً از آن روزگار دو سخن از طاهر بدخشی نقل میشود. طاهر بدخشی نیز از افرادی بوده که میخواستهاست حاکمیت، مردمی و مدرن شود. بنابراین طاهر بدخشی نیز در نشست و جرگۀ اعضای حزب دموکراتیک بوده است. طاهر بدخشی پی میبرد که جلسههای اعضای حزب دمکراتیک پشت و رو دارد، یعنی روی صحنه و پشت صحنه دارد. در روی صحنه بحث از حاکمیت ملی و مردمی است؛ اما در پشت صحنه تعدادی از اعضای حزب از جمله حفیظالله امین و… میگفتهاند: «قدرت سلطنتی و پادشاهی که مربوط یک خانوادۀ پشتون بود، از بین رفته است؛ بنابراین چگونه باید جای خالی این قدرت خانوادگی-سلطنتی قوم پشتون را پُر کنیم که قدرت، ملی و مردمی نه بلکه قومی شود و متعلق به سیاستمدارن قوم پشتون باشد.» (این سخن منسوب به طاهر بدخشی است.)
نگرانی تعدادی از اعضای حزب دموکراتیک خلق دربارۀ حاکمیت، ملی نبودهاست بلکه نگرانِ حاکمیت قومی بودهاند. اکثریت اعضای ارشد حزب دموکراتیک خلق از افراد قوم پشتون افغانستان بودهاند. طاهر بدخشی با درک منظور پشت صحنۀ این جلسات، راه خود را از جلسات با اعضای حزب دموکراتیک خلق جدا میکند. زیرا طاهر بدخشی حاکمیت ملی و مردمی میخواست نه حاکمیت قومی.
بنابراین طاهر بدخشی نظریۀ سیاسی «ستم ملی» را مطرح میکند؛ یعنی اینکه سیاستهای قومی به ستم ملی میانجامد. این مردم، ملیتها و ملت افغانستان استند که رنج و آسیب چنین سیاستهای نادرستِ قومی را خواهند کشید و در سطح ملی مورد ستم قرار خواهند گرفت. نتیجهگیری طاهر بدخشی از هدفِ قومی پشتِ صحنۀ اعضای حزب دموکراتیک این میشود که «بی پشتون نمیتوان سیاست کرد، با پشتون نیز نمیتوان سیاست کرد.» (این سخن منسوب به طاهر بدخشی است.)
نخست باید معنای واژۀ پشتون را در این گزارۀ سیاسی محدود و مشخص کرد، بعد دربارۀ محتوا و منظور این گزاره توضیح داد. منظور از پشتون در این گزاره، سیاستمدارانِ پشتون است؛ سیاستمدارانیکه طرح قومی در حاکمیت و قدرت دارند. مراد از پشتون، جز و کُل است. نام از کل برده شدهاست ولی منظور جز است؛ یعنی تعدادی از افراد پشتون که سیاستمدار و قدرتطلب قومی اند. بنابراین نباید از واژۀ پشتون استفادۀ شناور شود.
توجه کنیم این گزاره به ما چه میگوید. این گزاره ظاهراً تناقض دارد. گزاره دو بخش دارد: «بی پشتون نمیتوان سیاست کرد.» درست است. پشتون یکی از اقوام افغانستان است، طبعاً باید در معادلات سیاسی و ملی حضور داشتهباشد. بنابراین هرگونه سیاست حذفگرانه یا سیاستِ مخالفِ قوم پشتون درست نیست. «با پشتون نمیتوان سیاست کرد.» این گزاره ظاهراً حکم گزارۀ اول را نقض میکند. اما گزارۀ دوم نیاز به توضیح دارد؛ اینکه سیاستمدارن قوم پشتون که برداشتشان از حاکمیت ملی و قدرت قومی است، دیگران یا اقوام دیگر افغانستان را در حاکمیت ملی، در قدرت سیاسی و نظام سیاسی نمیخواهند. پس چگونه با کسی میتوان کنار آمد که تو را نمیخواهد و برخوردش با تو حذفگرایانه است و اصلاً وجود و حضور تو را قبول ندارد اما تو از مشارکت با او سخن میگویی.
گزارۀ دوم (با پشتون نمیتوان سیاست کرد) در حقیقت اشاره به بُنبست فعالیت سیاسی مدرن در افغانستان دارد. طاهر بدخشی بهعنوان یک سیاستمدار نخبه و ملیگرا بنا به برداشت قومی در حاکمیت ملی و نظام سیاسی، بنبست فعالیت سیاسی را اعلام میکند. این یک هشدار ملی است. زیرا وقتیکه نمیشود با سیاستمدران پشتون در مشارکت سیاسی شریک شد؛ طبعاً پروسۀ دولتسازی دچار بنبست میشود.
از روزگاری که طاهر بدخشی این هشدار را داده است تا امروز، پروسۀ دولتسازی دچار بنبست است. برای اینکه سیاستمدرانِ قوم پشتون حاکمیت ملی را مشارکتی، ملی و شهروندی نمیخواهند؛ حاکمیت ملی را قومی میخواهند. طرح سیاسی دولتسازی در حاکمیت قومی این است که «ملیت-دولت» ساخته شود. حاکمیت باید بر اساس منفعت یک ملیت در دولت تعریف و تطبیق شود. درحالیکه ما باید «دولت-ملت» بسازیم. یعنی تعریف دولت مقدم بر ملیتها باشد. دولت باید از ارزش و مشارکتِ ملیتها و افراد ساخته شود.
بنابراین هربار که پروسۀ دولتسازی دچار بنبست میشود؛ بحث همین است که با سیاستمداران قومگرای پشتون نمیتوان سیاست کرد. اصول سیاستکردن بر اساس مدارا، روابط و دیپلوماسی است. موقعیکه گروهها نتوانستند سیاست کنند، چه اتفاقی میافتد؟… جنگ رخ میدهد!… اینکه در افغانستان هر دو دهه بعد جنگی رخ میدهد؛ در واقع به بنبست سیاسی در دولتسازی میرسیم که حاکمیت قومی نمیخواهد با جامعه، مردم و اقوام افغانستان در دولتسازی مدارا کند.
نشست بن در حقیقت نشستی برای دولتسازی در افغانستان بود. این نشست طوری طراحی شده بود که بهنوعی همۀ سیاستمدارن اقوام افغانستان در آن حضور و سهم داشته باشند تا بتوانند نظام سیاسی و دولت با ثبات را بر اساس منافع ملی مردم افغانستان به وجود بیاورند. متأسفانه پس از دو دهه، نه تنها به یک دولت-ملت مدرن و یک نظام سیاسی با ثبات دست نیافتیم؛ حتا دچار بنبست در نظامسازی و دولتسازی شدیم. انتخابات ریاستجمهوری را به یاد داریم که چگونه با رسوایی برگزار شد. انتخابات پارلمانی چگونه برگزار شد و آنچه که برای تصرف و اشغال ریاست آن میگذرد، همه در جریانیم.
هنگامیکه برخورد دموکراتیک دچار انقطاع و گسست میشود؛ طبعاً خشونت رخ میدهد. در سیاست غیردموکراتیک و قومی آنچه که آسیب دیده است، کلیت کشوری به نام افغانستان و شهروندانِ آن است. پشتون آسیب دیده است، تاجیک آسیب دیده است، هزاره آسیب دیده است، اوزبیک آسیب دیده است و هر کس از هر قوم و تباری که در افغانستان بوده، آسیب دیده است.
اینجاست که «ستم ملی» رخ میدهد. نگرانی طاهر بدخشی در سطح ملی بود. او برای ملیتِ پشتون، تاجیک، اوزبیک، هزاره و هر شهروند افغانستان نگرانی برابر و مساوی داشت؛ زیرا طرح سیاسی طاهر بدخشی این بود که با رویکرد حذفگرایانه و قومی نمیتوان نظام سیاسی و دولت افغانستان را ساخت. زیرا منظور از حاکمیت ملی یک کلیت و حفظ سلامتِ یک کلیت است. موقعیکه سلامت یک کلیت را نتوان حفظ کرد؛ دیگر کلیتی سالم نمیتواند وجود داشته باشد.
بنابراین نمیشود با یک قوم حاکمیت ملی و دولت را ساخت. حتا اگر افراد یک قوم بتوانند قدرت و حاکمیت را تصرف کنند؛ افراد آن قوم نیز راحت و مصون در آن کشور زندهگی نخواهند داشت؛ برای اینکه کلیت کشور، ملت و دولت سلامت ندارد. در جنگهایی که در افغانستان رخ داده و رخ میدهد پشتون، تاجیک، هزاره، اوزبیک همه آسیب دیده و آسیب میبینند. فکر نکنید که پشتون فقط اشرفغنی، کرزی و چند سیاستمدار و بازرگان است؛ پشتون مردمانی استند که گرسنهاند، کشته میشوند، سرپناه ندارند، به درس و تحصیل دسترسی ندارند. تاجیک، اوزبیک، هزاره و… نیز همینگونه استند؛ چند تاجیک، اوزبیک و هزارهیی که بهنوعی از قدرت آویزانند، به اینها فکر نکنید که تاجیک، اوزبیک و هزاره همه همینگونه صاحب بلندمنزل، پول و شرکتهای تجارتی اند.
سیاست قومی به قوم پشتون و سایر اقوام افغانستان هیچ فایدهیی نکرده است. فقط چند سیاستمدار قومی با سوءاستفاده از احساسات قومی افراد میخواهند از قدرت ملی و حاکمیت ملی مردم افغانستان سوءاستفاده کنند و هر روز بر تجارت و منفعت مالی خویش بیفزایند و زندهگی شخصی خود را فربه و فربهتر کنند. هرچه زندهگی شخصی این افراد فربه میشود، به همان اندازه زندهگی افراد اقوام افغانستان چه پشتون، چه تاجیک، چه اوزبیک و چه هزاره، لاغرتر میشود.
در این بنبست سیاسی دولتسازی و رسیدن به حاکمیت ملی است که بحث «ستم ملی» طاهر بدخشی میتواند مورد توجه قرار گیرد و همچنان بهعنوان راهحل سیاسی در گفتمان سیاسی ملی مطرح باشد. زیرا در اینهمه سال ملتِ افغانستان است که مورد ستم واقع شده و رنج دیده است. دختر و پسر پشتونی که نمیتوانند در خوست، پکتیا، هلمند و… درس بخوانند؛ بودن یک فرد قوم پشتون به نام اشرف غنی یا هر کسی دیگر چه تأثیر مثبتی بر زندهگی افراد پشتون دارد؟ یا اینکه فاروق وردک وزیر معارف باشد اما به نام کودک پشتون مکتب خیالی بسازد و هزینۀ مکتب خیالی را به منفعت شخصی خود اضافه کند. اینکه در دولت اشرف غنی دختر و کودکان پشتون نمیتوانند درس بخوانند و پولیکه برای کودک پشتون باید هزینه شود اما در وزارت معارف فاروق وردک به جیب شخصی فاروق وردک میرود؛ نقض حقوق بشری کودک پشتون نیست؟
اگر حاکمیت قومی واقعاً صادقانه برای قوم پشتون خدمت میکرد و قوم پشتون را از نظر معارف مدرن و زندهگی مدرن به جایی میرساند؛ امروز همه از آن سود میبردیم. متأسفانه حاکمیت قومی در سطح ملی به قوم پشتون افغانستان نیز خدمتی نکرده است؛ فقط احساسات قوم پشتون را به گروگان گرفته، از این احساسات سوءاستفاده کرده و قوم پشتون را از نظر مناسبات فکری مدرن و زندهگی مدرن عقبمانده نگه داشته است. بنابراین دیدگاهِ حاکمیت قومی باعث شده تا ستم ملی بر قوم پشتون و سایر اقوام صورت بگیرد. اما ستمی که بر قوم پشتون صورت میگیرد با این احساسات سطحینگرانه که یک فرد قوم پشتون در قدرت است و بودن این فرد در قدرت به معنای بودن قوم پشتون در قدرت است، کتمان و نادیده گرفته میشود.
اگر بخواهیم که دولت بسازیم و به حاکمیت ملی دست پیدا کنیم، باید حاکمیت ملی و دولتسازی را از گروگانگیری قومی نجات بدهیم. با نجات حاکمیت ملی از گروگانگیری قومی، ستم ملی نیز میتواند پایان یابد. دست یافتن به حاکمیت ملی درصورتی ممکن است که نهادهای دموکراتیک ملی را تقویت کنیم تا بتوانند انتقال قدرت را به صورت شفاف و دموکراتیک برگزار کنند. بحث اکثریت و اقلیت قومی مطرح نباشد. اصلاً بحث اکثریت و اقلیت قومی در حکومتداری و دولتداری مدرن درست نیست. بحث حکومتداری باید شهروندمحور و افرادمحور باشد. تاجیک، هزاره و اوزبیک با پشتون بتوانند در یک چارچوب برونقومی یعنی در یک دیدگاهِ سیاسی-حزبی فعالیت سیاسی کنند. طبعاً اگر قرار باشد که مبنای سیاست، قوم و حاکمیت قومی باشد؛ همان سخن طاهر بدخشی است که «با پشتون نمیتوان سیاست کرد.» زیرا سیاستی که مبنای آن حاکمیت قومی است؛ تو در آن حاکمیت قومی جایگاه نداری، بلکه حضورت مانع تحقق سیاست قومی میشود. در این صورت یک فرد غیرپشتون با سیاستمدار پشتون سیاست نمیتواند و در کُل افراد هیچ قوم با قوم دیگر نمیتوانند سیاست مشترک کنند. زیرا مبنای سیاست، قومی است و هر کس سیاست قومی خود را دنبال میکند؛ طبعاً برنامههای سیاسی قومی در تقابل هم قرار دارند. این تقابل باعث میشود که به کلیت کشوری به نام افغانستان و به یک نظام سیاسی و دولت باثبات در آن آسیب برساند. این آسیب، آسیب ملی و ستم ملی بر مردم افغانستان است؛ ستمی که از آن طاهر بدخشی سخن گفته بود اما گفتمانِ قدرت قومی آنوقت این ستم ملی را برچسب بد زد و علیه طاهر بدخشی و ملیگرایان سازمان زحمتکشان افغانستان (سازا) استفاده کرد. از طرح ستم ملی طاهر بدخشی بر مردم افغانستان نیمقرن میگذرد؛ متأسفانه جامعه و مردم افغانستان هنوز بنا به سیاست قومی در همان ستم ملی بهسر میبرند که طاهر بدخشی نیمقرن پیش آن را مطرح کرده بود.
Comments are closed.